loading...

روزنوشته های من

بازدید : 419
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 3:39

چند وقت پیش با کسی صحبت می‌کردم. بهش می‌گفتم همیشه فکر می‌کردم به دنیا اومدم تا دست یه عده آدم نابینا رو بگیرم و از اینور رودخونه ببرمشون اونور رودخونه. بعد یه روز به خودم اومدم و دیدم که اتفاقا این از خودخواهی منه، این فقط یه خوشحالی مقطعی به من میده. یه حس رضایت برای اینکه بتونم راحت بمیرم‌. من دنبال چیز دیگه‌‌‌ای هستم‌‌. به دنبال خلق یه تفکر، یه مکتب، یه چیزی که خودش راهشو پیدا کنه و راه بسازه، جوونه بزنه و سبز شه و سبز کنه، شکوفه بده و شکوفا کنه، زنده بمونه و زندگی بسازه و مانا بشه.

🔻زنگ آخر هممون یک درس داریم🔻
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی